برای همه رابطه ها زمان هایی پیش می آید که اوضاع خوب نیست. خیلی اوقات، فراز و نشیب رابطه به خاطر این است که افراد انتظارات متعارضی دارند، مشکلات دیگر حواس آن ها را از رابطه شان پرت کرده است، یا برای افراد مشکل است آن چیزی که در ذهنشان هست به شیوه ای که دیگران آن را بشوند و بفهمند بیان کنند. بعضی اوقات افراد صرفا نمی دانند برای ساختن یک رابطه خوب چه کنند. در این نوشته راه هایی برای بهبود روابط و حل مشکلات رایج بیان می کنیم.
حمایت احساسی
بگذارید از حمایت احساسی (emotional support) در برابر تقاضای احساسی (emotional demand) صحبت کنیم. حمایت احساسی از یکدیگر ضروری است. حمایت احساسی یعنی اینکه شما به شریک زندگی تان این احساس را بدهید که مورد حمایت شما است و شما پشتیبان او هستید. هر اتفاقی بیفتد پشت او هستید. این لزوما به معنی این نیست که دو نفر در رابطه همیشه با هم موافق باشند. در یک نگاه واقع بینانه، هیچ دو نفری در همه موارد توافق ندارند. حمایت احساسی یعنی این که طوری با همسرتان برخورد کنید که انگار بگویید: "من دوستت دارم و به تو اعتماد دارم، و هر اتفاقی پیش بیاید با تو همراه هستم."
تقاضاهای هیجانی می تواند به رابطه آسیب بزند. اصرار بر اینکه شریک زندگی شما همه زمانش را با شما صرف کند، اصرار بر اینکه شریک زندگی تان دوستانش را رها کند و یا اینکه هر دوی شما فقط با دوستان شما زمان را بگذرانید، اصرار بر اینکه شما تأیید کنید که طرف مقابلتان چه لباسی بپوشد و یا اینکه شما همه تصمیم ها مربوط به زمان و محل گذران وقت را بگیرید، ایجاد احساس گناه برای فرد وقتی وقتش را با خانواده اش می گذراند و انتظار این که در همه بحث ها شما برنده شوید و همیشه اصرار کنید که احساسات شما مهم ترین چیز هستند، همه این ها تقاضای احساسی هستند و پتانسیل این را دارند که به رابطه آسیب بزنند.
حمایت هیجانی این را در بردارد که شما تفاوت های شریک زندگی تان را بپذیرید و اصرار نکنید که فقط به نیازهای شما توجه کند و دقیقا به آن شکلی که شما می خواهید به آن ها توجه کند. یک مثال از این موضوع وقتی است که شریک زندگی عشق و علاقه اش را با گذراندن زمان با شما، بازبودن و به اشتراک گذاشتن موضوعات و توجه به دغدغه ها و نیازهای شما به شما نشان دهد. این ها فعالیت های مهمی هستند، اما شریک زندگی شما همچنین ممکن است خیلی اوقات علاقه اش را با انجام دادن کارهایی مثل مسئولیت های زندگی، هدیه های هرزگاهی و بحث در مورد رویدادها روزانه یا کتاب ها و فیلم هایی که هر دو دیده اید نشان دهد. به این فکر کنید که همسر شما چه راهی را برای ابراز علاقه به شما انتخاب می کند و برای همسرتان معیارهایی تعیین نکنید که حتما همیشه باید طبق آن ها عمل کند تا شما راضی شوید. این را هم به خاطر داشته باشید که جملاتی مانند "دوستت دارم. رابطه با تو را دوست دارم. تو برای من مهم هستی" تقاضا نیستند و لازم است هرزگاهی در هر رابطه ای بیان شوند.
زمانی که با هم و جدا می گذرانید
زمانی که یک زوج با هم می گذرانند و زمانی که جدا می گذرانند یک مسأله دیگر در روابط است. ممکن است شما از زمانی که با طرف مقابلتان می گذرانید و او به زمانی که شما با هم باشید نیاز داشته باشد، اما ممکن است شما از اینکه زمانی را تنها باشید یا با دوستان دیگر خود صرف کنید نیز لذت ببرید. اگر این موضوع به این شکل برداشت شود که "شریک زندگی من به اندازه ای که من به او اهمیت می دهم به من اهمیت نمی دهد" یا "من از زمانی که همسرم تنها می گذراند بدم می آید چون نمی خواهد آن زمان را با من بگذراند و احتمالا واقعا من را دوست ندارد" شما خود را با پریدن به نتیجه برای اتفاق خیلی بدی آماده می کنید. این را با همسرتان مطرح کنید که زمان تنهایی چه معنی برایتان می دهد و احساسات خودتان را در مورد آن چه که از رابطه نیاز دارید مطرح کنید. احتمالا می توانید به وضعیت متعادلی برسید که شما زمان بیش تری دریافت کنید اما به طرف مقابلتان نیز مقداری آزادی بدهید تا تنها باشد یا زمانی که نیاز دارد با دیگران بگذراند، بدون اینکه احساس کنید طرد شده اید، نادیده گرفته شده اید یا فکر کنید که همسرتان یک فرد خودخواه، بی ملاحظه یا بی توجه است. تقاضای چیزی که می خواهید، بدون توجه به نیازهای همسرتان، معمولا باعث دور شدن و فاصله گرفتن او می شود.
خانواده همسر شما
ادامه دارد ...