رشد اخلاقی – بخش دوم - اخلاق چطور رشد می کند؟

رشد اخلاقی – بخش دوم - اخلاق چطور رشد می کند؟

روان شناسانی که رشد اخلاقی را مطالعه می کنند یکی از این سه دیدگاه را دارند. بعضی روان شناسان خیلی به استدلال پشت رفتار اخلاقی علاقه مند هستند. گروه دیگری فکر می کنند هیجان هایی که سائق رفتار اخلاقی اند مهمترند و گروهی دیگر بر خود رفتار اخلاقی تمرکز دارند. اگرچه بیشتر روانشناسان یک دیدگاه یکپارچه برای رشد اخلاقی دارند، اکثرا توجه بیشتری به تفکر اخلاقی یا احساس اخلاقی دارند.

پیاژه و قصد (نیت)

ژان پیاژه یکی از اولین نظریه پردازان تاثیرگذار بر مطالعه رشد اخلاقی بود. او که از منظر شناختی-رشدی اخلاق را مطالعه می کرد، بر قضاوت واستدلال تمرکز داشت. او دریافت همان طور که کودکان رشد می کنند، فهمی از اخلاق در آن ها ایجاد می شود که به انعطاف پذیری و پیچیدگی آن رفته رفته افزایش می یابد.

پیاژه از مثال های فرضی برای یادگیری بیشتر درباره این که چطور کودکان درباره موضوعات اخلاقی استدلال می کنند استفاده کرد. یکی از مثال های او در زیر آمده است.

یک پسر کوچک به اسم جان در اتاقش است.او را برای شام صدا می زنند. او به نهارخوری می رود. اما پشت در یک صندلی است و روی آن یک سینی با 15 فنجان  است. جان نمی داند پشت در این ها است. او وارد می شود. در به سینی می خورد و 15 فنجان همه می شکنند.

یک پسر کوچک به اسم هنری بود. یک روز وقتی مادرش بیرون بود او سعی کرد ظرف مربا را از قفسه بردارد. او بالای صندلی رفت و دستش را دراز کرد. اما مربا خیلی بالا بود و دستش به آن نرسید. اما وقتی سعی می کرد آن را بردارد به یک فنجان برخورد کرد و فنجان افتاد و شکست.

بعد از این که هر دو داستان به بچه ها گفته می شد، پیاژه می پرسید، "کدام پسر بدتر است؟"  چیزی که پیاژه فهمید این بود که کودکان کوچکتر متفاوت از کودکان بزرگتر این داستان را ارزیابی می کردند. کوچکترها در داستان به پیامدهای رفتار عمل کننده ها توجه داشتند و گرایش داشتند که جان به خاطر این که 15 فنجان شکسته بدتر از هنری است که فقط 1 فنجان شکسته است. کودکان بزرگتر به قصدهای عمل کننده توجه کردند و گرایش داشتند که هنری بدتر است جان قصد نداشته همه آن فنجان ها را بشکند. (در واقع هیچ کدام از پسرها فنجان ها را از قصد نشکستند. هنری فقط کمی بی دقت بوده در حالی که جان نبوده "...او نمی توانست بداند که همه آن فنجان ها پشت در هستند").

پیاژه نتیجه گرفت که کودکان کوچکتر درست و غلط را بر اساس آن چه بزرگسالان به آن ها می گویند قضاوت می کنند. آن ها فکر می کنند قوانین خشک هستند و باید بدون سوال پرسیدن اطاعت شوند. او ادعا کرد همان طور که کودکان بزرگتر می شوند، گاهی در سن 8 یا 9 سالگی، آن ها می فهمند که قوانین اساسا ایجاد شده اند تا به افراد کمک کنند ارتباط خوبی با هم داشته باشند و قوانین اگر همه موافق تغییر آن باشند، می تواند تغییر کند.

چرا کودکان کوچکتر فکر می کردند که شکستن فنجان های بیشتر بدتر است؟ بعضی این طور فرضیه پردازی کردند که بزرگترها ممکن است کودکان را بر اساس مقدار خسارت وارد شده به خاطر رفتار اشتباه تنبیه کنند. دیگران ادعایی برخلاف این ادعای پیاژه که کودکان نیت را در نظر نمی گیرند، مطرح کرده اند. آن ها این را مطرح کرده اند که کودکان کوچکتر توانایی شناختی محدودی دارند و ممکن است بخاطر این که ارزیابی مقدار خسارت فیزیکی برای آن ها ساده تر است، بر اساس آن قضاوت کنند. محققان بعدی دریافتند که حتی کودکان 5 ساله به کسی که عمدا یک اسباب بازی را می شکند سخت ترین می گیرند (او را بیش از همه محکوم می کنند)، به شخصی که چیزی را غیرعمدی بشکند کم تر از همه سخت می گیرند و کسی را که چیزی را به خاطر بی توجهی می شکند چیزی بین این دو درجه بندی می کنند.

نظریه مرحله ای کلبرگ

بیشتر تحقیقات رشد اخلاقی اخیر بر مبنای کار لورنس کلبرگ است. او نیز یک دیدگاه رشدی – شناختی را در مطالعه اخلاق به کار گرفته است و بنابراین بیش از همه به استدلال اخلاقی علاقه مند بود و مانند پیاژه او نیز از معماهای اخلاقی (hypothetical dilemmas) برای یادگیری در مورد شیوه فکر کردن افراد راجع به موضوعات اخلاقی استفاده کرده است. مشهورترین معضلی که او مطرح کرده است در زیر می آید.

در اروپا زنی دارد از یک نوع سرطان می میرد. تنها یک دارو وجود دارد که پزشکان فکر می کنند ممکن است باعث نجات جان او شود، یک شکل از رادیوم که یک داروساز شهر به تازگی کشف کرده است. داروساز قیمت دارو را 2000 دلار قرار داده است، که این مقدار ده برابر هزینه ساخت دارو است. شوهر زنی که مریض است، هاینز، سراغ هرکسی که می شناخته است رفته است تا پول قرض کند اما فقط توانسته نیمی از هزینه دارو را تهیه کند. او به داروساز گفته است که زنش دارد میمیرد و از او خواسته دارو را ارزان تر بفروشد و بعدا هزینه دارو را پرداخت کند. اما داروساز قبول نکرده است . بنابراین هاینز احساس ناچاری کرده و وارد مغازه مرد داروساز شده تا دارو را برای همسرش بدزد.

آیا هاینز باید دارو را می دزدید؟ کلبرگ تعدادی معضل مانند این را به افرادی از سنین مختلف ارائه کرد و از آن ها خواست تا راه حل آن ها را بگویند. در حقیقت او بیشتر به استدلال پشت تصمیم های افراد علاقه مند بود تا به تصمیم های واقعی خودشان.

بر مبنای پاسخ های معضل (یا معما) های اخلاقی، کلبرگ پیشنهاد کرد که رشد استدلال اخلاقی با یک سری مراحل توصیف می شود. او پیشنهاد کرد که  افراد در مسیر این مراحل، تابع یک توالی ثابت، پیشرفت می کنند به طوریکه هر مرحله نسبت به مرحله های قبل مجموعه ای یکپارچه تر و منسجم تر از باورهای اخلاقی را انعکاس می دهد.

کلبرگ 6مرحله اش را در سه سطح گروه بندی کرد: سطح پیش قرارداری (preconventional level )، سطح قراردادی (conventional level )، سطح فوق قراردادی ( postconventional level). در سطح پیش قراردادی، درست و غلط به وسیله آن چه منجر به پاداش و تنبیه می شود تعیین می شود. بیشتر کودکان دبستانی، بعضی از کودکان راهنمایی و کمی از دانش آموزان دبیرستانی در این گروه قرار می گیرند. افراد پیش قراردادی از کسانی اطاعت خواهند کرد که قدرت پاداش یا تنبیه دارند.

در سطح پیش قراردادی، کلبرگ 2 مرحله تعریف کرد. افراد در مرحله 1 بر اساس آن چه آن ها فکر می کنند برای خودشان نفع بیشتری خواهد داشت، بدون توجه به نیازهای دیگران تصمیم های اخلاقی را می گیرند. اعمال فقط درصورتی غلط در نظر گرفته می شود که منجر به تنبیه شوند. آن هایی که به مرحله 2 پیشرفت کرده اند، فهمیدن نیازهای دیگران را نیز شروع می کنند. آن ها ذهنیت "تو پشت من را بخار، من پشت تو را خواهم خاراند" را انتخاب کرده اند. (همچنین آن ها معمولا سعی می کنند که مطمئن شوند در هر چانه زنی طرف برتر باشند.) برای آن ها "منصفانه" بودن به معنی این است که همه فرصت های برابری داشته باشند، اما مانند افراد مرحله 1، آن هایی که در مرحله 2 هستند فقط روی پیامدهای فیزیکی رفتارشان تمرکز دارند.

خیلی از دانش آموزان دبیرستانی، بعضی از دانش آموزان راهنمایی و تعداد کمی از دانش آموزان دبستانی آن چه کلبرگ به عنوان اخلاق قراردادی مطرح می کند را نشان می دهند. این سطح با پذیرش قواعد اجتماعی از درست و غلط توصیف شده است. قوانین اطاعت می شوند حتی وقتی پاداشی برای اطاعت و تنبیهی برای اطاعت نکردن وجود ندارد. به ندرت از مناسب بودن یا درست بودن یک قانون سوال می شود.

کلبرگ همچنین 2 مرحله در سطح قراردادی تعیین کرده است. افراد در مرحله 3 به افراد نزدیکشان و نمادهای قدرت به عنوان راهنمای خوب و بد نگاه می کنند. آن ها همچنین سعی می کنند طوری با دیگران رفتار کنند که دوست دارند دیگران با آن ها رفتار کنند و تلاش می کنند تا رضایت دیگران را به دست آورند تا تایید بگیرند. افراد در مرحله 3 همچنین می توانند دیدگاههای دیگران را در تصمیم گیری در نظر بگیرند . آن ها تصدیق می کنند که برای تعیین گناهکار و بیگناه باید نیت ها در نظر گرفته شود.

افراد در مرحله 4 به کلیت جامعه به عنوان راهنمایی درباره درست ها و غلط ها نگاه می کنند و فکر می کنند که قوانین برای این که جامعه به طور عادی به کار خود ادامه دهد، لازم اند. از طرف دیگر آن ها نمی فهمند که ممکن است گاهی از لحاظ اخلاقی شکستن قوانین قابل توجیه باشد و همچنین نمی فهمند که همان طور که نیازهای جامعه تغییر می کنند ممکن است نیاز باشد قوانین هم تغییر کند.

اخلاق فوق قراردادی بالاترین سطح استدلال اخلاقی کلبرگ بود و خیلی کم قبل از دانشجویان دیده شده است. درواقع بیشتر افراد هرگز به این سطح استدلال نمی رسند. در سطح فوق قراردادی، افراد مجموعه ای از اصول انتزاعی خودشان را درباره درست ها و غلط های اخلاقی می سازند. این معمولا شامل حقوق اساسی انسان از زندگی، آزادی و عدالت است. افراد در این سطح از قوانینی که هماهنگ با اصول اخلاقی شان است، اطاعت می کنند و از قوانین ناهماهنگ با این اصول اطاعت نمی کنند.

اولین مرحله از سطح فوق قراردادی با فهم این که قوانین و روندهای دموکراتیک یک قرارداد اجتماعی است، مشخص می شود. آن ها در مرحله 5 قوانین را به عنوان روشی برای حفظ نظم جامعه می بینند که از حقوق انسانی افراد محافظت می کند. آن ها همچنین انعطاف پذیری قوانین را می فهمند و فکر می کنند که قوانینی که دیگر در خدمت منافع جامعه نباشند می توانند تغییر کنند.

در مرحله 6 افراد در مقابل یک وجدان درونی قوی پاسخ گو هستند و عامدانه قوانینی را که با اصول اخلاقی خودشان در تضاد باشد، رعایت نمی کنند. نمونه های از این اصول شامل احترام به مقام انسان و حقوق اساسی انسان، باور به این که همه انسان ها برابرند و تعهد به عدالت است. مرحله 6 مرحله ایده ال کلبرگ است که تعداد کمی از افراد به آن می رسند.

مثال هایی برای هر مرحله از رشد اخلاقب کلبرگ

سطح پیش قراردادی

مرحله 1- تقلب اشکالی ندارد اگر شما گیر نیفتی.

مرحله 2- تقلب اشکالی ندارد به شرطی که شما به دوستانتان هم یاد بدهید چطور تقلب کند.

سطح قراردادی

مرحله 3- دزدیدن ماشین ها اشکال دارد چون آن خانواده را بی آبرو می کند.

مرحله 4- دزدیدن کاشین ها اشکال دارد چون بر خلاف قانون است.

سطح فوق قراردادی

مرحله 5- دزدی اشکال دارد بخاطر این که نقض قرارداد اجتماعی است که از حقوق انسانی افراد و نظم اجتماعی محافظت می کند.

مرحله 6- اگر شما در بدبختی هستید دزدی اشکال ندارد، چرا که زندگی انسان ارزشمندتر از قانون است.

چرا چنین تفاوتی را در رشد اخلاقی هر کدام از سن ها می بینیم؟ کلبرگ پیشنهاد می کند که رشد اخلاقی چیزی وابسته به رشد شناختی است. برای فهم انتزاعی تر مفاهیم استدلال فوق قراردادی، شخص باید به سطحی از فلسفه شناختی برسد که کودکان هنوز به آن نرسیده اند. البته توانایی شناختی پیشرفته، استدلال اخلاقی پیشرفته را تضمین نمی کند. به عبارت دیگر رشد شناختی لازم است اما برای رشد اخلاقی کافی نیست.

عدم تعادل ممکن است به توضیح این موضوع کمک کند که چرا برخی افراد زودتر از دیگران به مراحل بالاتر می رسند. پیاژه پیشنهاد می کند وقتی کودکان عدم تعادل را تجربه می کنند یعنی شاهد اتفاقی هستند که نمی توانند آن را با فهم موجودشان توضیح دهند، آن ها بازنمایی جدیدی از این که چطور این اتفاق افتاده است را برای توضیح تجربه هایشان انتخاب می کنند. کلبرگ هم مانند پیاژه این را مطرح می کند که همان طور که افراد از ضعف شیوه استدلالشان درباره موضوعات اخلاقی بیشتر آگاه می شوند، شروع به بازسازی افکارشان می کنند و به تدریج به مرحله بعد می روند.

پژوهش های بعد از نظریه پیاژه از این ایده کلبرگ حمایت کردند که افراد گرایش دارند در این توالی که او پیشنهاد داده پیشرفت کنند، با این حال نشان داده شده که افراد همیشه در همان مرحله استدلال نمی کنند. اغلب استدلالشان یک مرحله خاص را منعکس خواهد کرد اما گاهی انعکاس یک مرحله بالاتر یا یک مرحله پایین تر است. پژوهشگران همچنین دریافتند که کودکان آن قدر که کلبرگ مطرح کرد متمایل به مراجع قدرت نیستند. مقالات دیگر این موضوع را مطرح کرده اند که نظریه کلبرگ فقط توضیح می دهد که مردم چطور استدلال می کنند نه این که واقعا چطور عمل می کنند. به نظر می رسد بین تفکر اخلاقی و رفتار اخلاقی یک ارتباط ناقص وجود دارد، احتمالا به خاطر این که عواملی غیر از اخلاق، مانند این که چه کاری ساده تر یا عملی تر است در نظر گرفته نشده است.

گلیگان (Gilligan ) و تفاوت های جنسیتی

 کارول گلیگان بر مبنای تعریف کلبرگ از اخلاق نظریه او را به چالش کشید. او مطرح کرد که تعریف کلبرگ از اخلاق فقط بر اساس مفهوم عدالت است. او یک "اخلاق مراقبت" را پیشنهاد کرد که در آن عدالت به معنی توزیع برابر منابع، همیشه اخلاقی ترین عمل نیست. او مطرح کرد به این خاطر که دختران متفاوت از پسران اجتماعی می شوند، آن ها گرایش دارند تاکید بیشتری را بر رفع نیازهای دیگران داشته باشند. بنابراین دخترها احتمالا قضاوت اخلاقی شان بیشتر بر این اساس است که مطمئن شوند از همه مواظبت و مراقبت شده است (everyone is cared for).

برای این ایده که دخترها بر "اخلاق مراقبت" تکیه می کنند و پسرها بر "اخلاق عدالت" شواهد تجربی وجود ندارد.  تفاوت زیادی در شیوه استدلال دخترها و پسرها درباره موضوعات اخلاقی دیده نمی شود. هر دو جنس هر دو دیدگاه را استفاده می کنند، اگرچه بعضی مطالعات در این که کدام معماهای اخلاقی مهمترین هستند، تفاوت هایی بین دو جنس پیدا کرده اند.

محققین دیگری کمتر به استدلال اخلاقی علاقه مند هستند و به جای تمرکز روی آن، بر هیجان های برانگیزاننده عمل اخلاقی تمرکز کرده اند. این افرادی که روی مولفه های هیجانی رفتار اخلاقی تمرکز کردند، پیشنهاد کردند که افراد بخاطر عشق، دلبستگی، همدلی و همدردی به صورت اخلاقی عمل می کنند. رفتار کردن به صورت غیراخلاقی شرم، گناه و اضطراب خواهد آورد.

احساس گناه فروید

سیگموند فروید یکی از اولین روانشناسانی بود که رفتار اخلاقی را در معانی گناه و دیگر هیجان ها توضیح داد. او فرض کرد که انرژی اخلاقی نتیجه سرکوب تکانه های جنسی است. درباره سن 3 سالگی فروید ادعا کرد کودکان به طور جنسی جذب والد جنس مخالف می شوند و در خصومت(hostile) با والد همجنس می شوند. این آن چیزی است که عقده ادیپ (اگر کودک پسر باشد) و یا عقده الکترا (اگر کودک دختر باشد) به آن گفته می شود. به این خاطر که کودکان می فهمند که این هیجان ها را نمی توانند ابراز کنند، آن ها این تکانه ها را سرکوب می کنند و این انرژی را برای سائق رفتار اخلاقی استفاده می کنند.

وقتی کودکان تعارض های ادیپی یا الکترایی را حل کنند، آن ها با والد همجنس همانند سازی می کنند، و این به نوبه خود سبب می شود رفتار اخلاقی والدینشان را درونی کنند. تخلف از قانون اخلاقی منجر به گناه و اضطراب می شود. اگرچه محققان  رشته رشد کودک با این موضوع موافقند که اجتناب از احساس گناه در رفتار اخلاقی نقش دارد اما بیشتر آن ها این طور فکر نمی کنند که احساس گناه ناشی از سرکوب جنسی یا تکانه های خصومت است. آن ها فکر می کنند گناه در نتیجه عدم تایید والدین از رفتار غلط کودکان است. والدینی که بر تادیب سقراطی تکیه می کنند (استفاده از استدلال در تربیت کودک، بویژه گفتن اثرات مضر رفتارهای مشخص به افراد دیگر)، به طور خاص کودکانی را پرورش می دهند که قوانین اخلاقی را درونی کردند و وقتی از آن قوانین تخلف می کنند، احساس گناه می کنند.

همدلی

رایجترین هیجان مطالعه شده در ارتباط با اخلاق، همدلی است. همدلی یک پاسخ به درک وضعیت هیجانی شخص دیگر است که همخوان با هیجان های آن شخص است. همدلی معمولا به طور مثبت با مقدار رفتار خوب اجتماعی ارتباط دارد. رفتار خوب اجتماعی شامل رفتارهای اجتماعی مثبت مانند به اشتراک گذاشتن، کمک کردن و دلداری دادن است. همدلی همیشه منجر به رفتار اجتماعی مثبت نمی شود چرا که همدلی ممکن است آن قدر سبب آشفتگی شود که افراد احساس کنند نیاز دارند ازموقعیت فرار کنند تا کمک کنند.ارتباط بین همدلی و رفتار اجتماعی مثبت معمولا برای کودکان بزرگتر و بزرگسالان قوی تر است به این خاطر که آن ها بر هیجان های خودشان کنترل بیشتری دارند و احتمال بیشتری دارد که همدردی کنند تا احساس آشفتگی کنند.

چطور همدلی با رفتار اخلاقی ارتباط دارد؟ آیا فرقی بین کمک کردن به افرادی که شما می شناسید و یک اخلاق جهانی وجود ندارد؟ هافمن پیشنهاد می کند همدلی و رفتار مثبت اجتماعی در کودکان معمولا در جهت دوستان و دیگرانی است که کودک دوست دارد. در نهایت این رفتار گسترش پیدا می کند و همه افراد را در بر می گیرد، که منجر به اخلاقی تر شدن می شود. هافمن همچنین فکر می کند که هیجان های شادی که از سائق همدلی رفتار اجتماعی مثبت ناشی می شود یک نیروی انگیزشی مهم است حتی وقتی رفتارکردن به صورت اخلاقی در تعارض با علائق شخصی باشد.

سطح های آیزنبرگ (Eisenberg) از استدلال رفتار اجتماعی مثبت

نانسی آیزنبرگ به طور خاص به رفتار اجتماعی مثبت بود. مانند کلبرگ، او معماهای اخلاقی را، مانند آن چه در زیر می آید، برای مطالعه استدلال کودکان استفاده کرد.

یک روز دختری به اسم ماری در حال رفتن به مهمانی تولد دوستش بود. در راه او دختری را دید که افتاد و پایش آسیب دید. دختر از ماری خواست تا به خانه او برود و والدینش را بیاورد تا والدینش بتوانند برای او دکتر بیاورند. اما اگر ماری می رفت و والدین بچه را می آورد، او به مهمانی تولد دیر می رسید و بستنی، کیک و همه بازیها را از دست می داد. ماری چه کاری باید بکند؟ چرا؟

استدلال هایی که بچه ها برای تصمیم هایشان داشتند به آیزنبرگ کمک کرد تا 5 سطح رشدی برای استدلال رفتار اجتماعی مثبت تعریف کند.

1- لذت خواهانه: به دنبال لذت های شخصی بودن

2- در جهت نیازها: دغدغه مند نیازهای دیگران اما هنجارهای رفتار اجتماعی مثبت درونی شده را نشان نمی دهد

3- تایید، بین فردی: اعمال برای به دست آوردن تایید اجتماعی یا تقلیدی(کلیشه ای)

4 الف - همدلی متمرکز بر خود (self-reflecting): فرد ابراز همدردی می کند و از این صحبت می کند که چگونه عمل کردن یا عمل نکردن ممکن است به احساسات مثبت یا احساس گناه بیانجامد.

4 ب – مرحله گذار: فرد بر اساس ارزش های درونی سازی شده استدلال می کند اما این ارزش ها به صورت واضح بیان نمی شوند.

5- مرحله درونی سازی شده شدید: فرد بر اساس ارزش های درونی سازی شده استدلال می کند و دغدغه دارد که احترام به نفس را با زندگی بر اساس ارزش های خود حفظ کند.

اکثر کودکان سنین قبل از مدرسه و خیلی از کودکانی که در سنین مدرسه هستند در سطح لذت خواهانه استدلال می کنند یعنی عمدتا به خودشان توجه می کنند و بر اساس اینکه چه قدر فرد مقابل را دوست دارند در مورد کمک به او تصمیم می گیرند. اما بعضی از کودکان قبل از مدرسه یا سنین مدرسه نیز هستند که در مرحله نیاز محور استدلال می کنند. این کودکان به نیاز دیگران توجه دارند هر چند به طور مستقیم همدردی را ابراز نمی کنند.

مرحله سوم آیزنبرگ خیلی شبیه مرحله سوم کلبرگ است. کودکانی که در این مرحله استدلال می کنند تلاش می کنند کاری را انجام دهند که یک آدم خوب انجام می دهد. برخی دانش آموزان ( از ابتدایی تا انتهای دبیرستان) در این طبقه بندی قرار می گیرند. افرادی که در مرحله چهارم آیزنبرگ استدلال می کنند به طور صریح از دیدگاه دیگران به مسأله نگاه می کنند و لزوم حفظ حقوق افراد را درک می کنند. خیلی از دانش آموزان دبیرستان و بزرگسالان در این سطح استدلال می کنند. در نهایت، مشابه با مرحله پس قراردادی کلبرگ، افرادی که در بالاترین سطح آیزنبرگ استدلال می کنند انگیزه این را دارند که بر اساس ضوابط اخلاقی متعلق به خودشان زندگی کنند. تعداد کمی از دانش آموزان دبیرستان و تعداد کمی از بزرگسالان در این سطح استدلال می کنند.

اما آیا استدلال اجتماعی مثبت، رفتار اجتماعی مثبت را پیش بینی می کند؟ رابطه بین استدلال اجتماعی مثبت و رفتار اجتماعی مثبت کامل نیست (is imperfect). آیزنبرگ پیشنهاد کرده است که این به این دلیل است که استدلال اجتماعی مثبت، فقط یکی از عوامل موثر بر رفتار اجتماعی مثبت است. سایر عوامل اثرگذار شامل تفسیر موقعیت، اینکه آیا همدلی احساس می شود یا خیر و باورهای مربوط به هزینه و فایده کمک کردن است. همچنین لازمه رفتار اجتماعی مثبت این است که فرد بداند چه باید بکند و توانایی ادراک شده ای در مورد آن داشته باشد و در نهایت کودکان برای انجام یک رفتار اجتماعی به نوعی احساس کنترل، برای دنبال کردن یک کار از ابتدا تا انتها نیاز دارند.

اگرچه مدل آیزنبرگ نسبتا جدید است و هنوز به صورت گسترده مورد آزمون قرار نگرفته است، داده های موجود از مدل مرحله ای او برای استدلال اجتماعی مثبت حمایت می کند.

ارتباط بین استدلال اخلاقی، هیجان (احساس) اخلاقی و رفتار اخلاقی چندان قابل توجه نیست. همبستگی قوی تری میان استدلال اخلاقی و رفتار اخلاقی پیدا شده است، هر چند اندازه آن به اندازه ای که بعضی پژوهشگران دوست دارند باشد نیست. یک عامل که در کم تر از کامل بودن این ارتباط نقش دارد، الزام اخلاقی (moral obligation) است. یک فرد می تواند بفهمد کار درست چیست و در عین حال احساس الزامی برای انجام آن نداشته باشد.

(Salkind, 2006, pp. 848–852)

Salkind, N. J. (Ed.). (2006). Encyclopedia of human development. Thousand Oaks, Calif: Sage Publications.

پیاژه قصد نیت اشتباه قضاوت اخلاقی استدلال اخلاقی معماهای اخلاقی