نظریه های کودکان

نظریه های کودکان

پیاژه و ویگوتسکی هر این را دریافتند که کودکان برای فهمیدن دنیایشان تلاش می کنند، هیچ کدام از دانشمندان امروزی رشد، در این موضوع شک ندارند. کودکان چطور این دانش تاثیرگذار را به دست می آورند؟ بخشی از جواب این سوال این است که کودکان بیشتر از به دست آوردن  لغات و مفاهیم فعال هستند.آن ها نظریه هایی را پرورش می دهند تا به آن ها کمک کند بفهمند و به خاطر بسپرند.

نظریه – نظریه

انسان ها در هر سنی برای موضوعات به دنبال تعبیر و تفسیر هستند. نظریه – نظریه این ایده را مطرح می کند که کودکان به طور طبیعی برای توضیح هر چیزی که می بینند و می شوند، نظریه می سازند. به عبارت دیگر این ایده که کودکان تلاش می کنند هر چیزی را که می بینند و می شنوند با ساختن نظریه توضیح دهند.

همه افراد به دنبال نظم های منطقی در جهان اطرافمان هستند. ما همیشه به دنبال توضیح عمیق تر، گسترده تر و پیش بینی های قابل اطمینان تر تجربه مان هستیم... کودکان به نظر می رسد با تمایل به فهم جهان متولد می شوند و تمایل دارند که کشف کنند چطور در آن رفتار کنند. [Gopnik, 2001, p. 66]

بر طبق نظریه – نظریه بهترین توضیح برای شناخت این است که انسان ها به دنبال دلیل ها، علت ها و اصول زیربنایی است تا تجربه خود را موجه کند.  برای ارتباط بین اجزای دانش و مشاهدات، نیاز به کنجکاوی و فکر داریم، این آن چیزی است که بچه های کوچک انجام می دهند؛ با کنجکاوی و تفکر بین اجزای مختلف دانش خود و مشاهداتشان ارتباط برقرار می کنند. انسان ها همیشه می خواهند نظریه داشته باشند، حتی اگر آن نظریه غلط باشد.

دقیقا چطور کودکان در جستجوی تعبیر و تفسیر برای هرچیزی هستند؟ آن ها سوال می کنند و اگر با یک جواب راضی نشوند آن ها نظریه های خودشان را می سازند. این مخصوصا در فهم کودکان از خدا و مذهب روشن است. یک کودک فکر می کند پدربزرگ او مرده است چون خدا تنها بوده . دیگری فکر می کند رعد و برق اتفاق می افتد چون خدا مبلمانش را جابجا کرده است.

نظریه ها به طور تصادفی ظاهر نمی شوند. کودکان درباره اصول زیربنایی آن چه مشاهده می کنند کنجکاو هستند و بعد متوجه می شوند چطور یک رویداد خاص اتفاق می افتد تا درباره چگونگی و چرایی آن اتفاق نظریه ای بسازند(Gopnik & Wellman,2012). البته نظریه هایشان همیشه درست نیست.

مثلا، وقتی من خیلی کوچک بودم متوجه شدم پدرم هرگز چتر برنمی دارد. من فکر کردم باید دلیل خوبی برای این کار داشته باشد و به دنبال آن در همه ی سالهای بزرگسالی هرگز چتر برنداشتم و برادرم هم چتر برنمی داشت و همین موضوع برای من تاییدی بود که کار پدرم درست بود.

با گذشت زمان من دلایل زیادی برای این رفتار پدرم ساختم. چترها در چشم آدمها فرو میرود، فراموش می  شود، باد آن را می برد و گم می شود. وقتی پدرم در دهه 80 زندگی اش بود برادرم از او پرسید چرا چتر دوست ندارد. جواب Chamberlain بود. Neville Chamberlain وزیر انگلستان در 1937-1940 بود که با یک چتر سیاه بعد از امضای توافق مونیخ در 1938 عکس دارد که در آن توافق شد هیتلر به انگلیس حمله نکند. برای پدرم چترها نماد اعتماد احمقانه بودند. همه ی نظریه های من خیالپردازی بود برای توجیه چیزی که نمی فهمیدم. این نظریه – نظریه است.

تحقیق هایی که از نظریه – نظریه حمایت می کنند، یک سری از آزمایشات هستند که به دنبال این سوال هستند که چطور و چه زمانی کودکان 3 ساله از دیگران تقلید می کنند(Williamson et al., 2008). کودکان قبل از این که تصمیم بگیرند رفتاری را کپی کنند، می فهمند بزرگترها چرا آن کار را می کنند. اگر یک بزرگسال تصمیم بگیرد به چیزی دست پیدا کند و موفق شود یک کودک احتمالا از آن تقلید می کند، اما اگر همان رفتار و نتیجه اتفاق بیفتد اما به نظر برسد تصادفی و نامربوط بوده، احتمال کمتری دارد یک کودک آن را تقلید کند.

حتی وقتی از کودک خواسته می شود که چیزی را تکرار کند که از نظر گرامری درست نیست، کودکان اغلب گرامر را اصلاح می کنند، آن ها این فرضیه را می سازند که  بزرگسال قصد داشته گرامر را درست استفاده کند اما موفق نشده است(Over & Gattis, 2010). این یک مثال دیگر از یک اصل کلی است: کودکان نظریه هایی درباره قصد افراد می سازند قبل از این که توانایی خود را برای تقلید آن به کار بگیرند؛ آن ها هرچیزی را که ببینند بدون فکر کردن تقلید نمی کنند. یا مثلا وقتی کودکان دیدند که یک بزرگسال قبل از باز کردن جعبه، یک تکه چوب را تکان می دهد، کودکان این نظریه را ساختند- وقتی بزرگسال عمدی این کار را انجام داد- که تکان دادن تکه چوب یک جورایی مهم است.

نظریه ذهن

فرایندهای ذهنی – افکار، احساس ها، باورها، انگیزه ها و نیت ها – پیچیده ترین و گیج کننده ترین پدیده هایی است که هر روز انسان ها با آن مواجه می شوند. بزرگترها متعجب هستند که چرا افراد عاشق شخص خاصی می شوند، چرا به کاندیداهای خاصی رای می دهند، چرا انتخاب های احمقانه می کنند – از گرفتن یک وام بزرگ تا خرید کدوی بیش ازحد رسیده. کودکان گیج می شوند وقتی همبازی آن ها عصبانی می شود و این پیش بینی شده نیست، بخشش خواهر یا برادر، بوس آبدار عمه یا خاله.

نظریه یک شخص از آن چیزی که دیگران ممکن است فکر کنند یا ایده هایی درباره فکر افراد دیگر نظریه ذهن گفته می شود و برای ساخت نظریه ذهن کودکان باید این را بفهمند که افراد دیگر لزوما مثل آن ها فکر نمی کنند و آن ها افکار خودشان را دارند. معمولا دربیشتر کودکان در 4 سالگی و به کندی شروع به رشد می کند(Sterck & Begeer, 2010).

در یکی از چندین تکلیفی که محققان ساخته اند، یک کودک عروسکی به اسم Max را می بیند که سگ عروسکی را در یک جعبه قرمز می گذارد. Max می رود و کودک می بیند که سگ از جعبه قرمز خارج شده و در جعبه آبی گذاشته می شود. وقتی Max  برمی گردد، از کودک می پرسند "Max کجا به دنبال سگ خواهد گشت؟" بیشتر کودکان 3 ساله با اطمینان گفتند:" در جعبه آبی". بیشتر کودکان 6 ساله به درستی گفتند: "در جعبه قرمز"( Wellman et al., 2001).

کودکان 3 ساله آن چیزی را که یاد گرفتند و آن چه را که قبلا فکر می کردند و آن چیزی که شخص دیگری ممکن است فکر کند را با هم قاطی می کنند. یک روش توصیف این پدیده این است که بگوییم آن ها تحت تاثیر دانش خودشان هستند(Birch & Bloom,2003) آنقدر خودمحورکه دیدگاههای دیگران را نمی فهمند.

یکی از موقعیت هایی که در آن رشد نظریه ذهن دیده می شود، وقتی است که کودکی با دروغ گفتن سعی می کند از تنبیه فرار کند.

در یک آزمایش 247 کودک با سن 3 تا 5 ساله را پشت یک میز که یک فنجان وارونه که زیر آن شکلات بود، تنها گذاشتند (Evans et al., 2011)  و به کودکان گفتند فنجان را برنگردانند. در 57 درصد کنجکاوی بر آن ها غلبه کرد و ظرف را برگرداندند، شکلات ها روی میز ریخت و آن ها نتوانستند آن را جمع کنند. آزمایشگر برگشت و پرسید شکلات ها چطور روی میز ریختند. فقط یک چهارم از آن ها راست گفتند (بیشتر آن هایی که سنشان بالاتر بود).

کودکان با افزایش مهارت بهتر دروغ گفتند. 3 ساله ها دروغ های ناامیدکننده گفتند (شکلات ها خودشان افتادند)، 4 ساله ها دروغ های بعید گفتند (بچه های دیگر آمدند و فنجان را برگرداندند) و 5 ساله ها دروغ های موجه تری می گفتند ( اتفاقی دستم به فنجان خورد).

این مطالعه خاص در بخشی از چین انجام شده اما به نظر می رسد نتایج در همه جا همین طور است، بچه های بزرگتر دروغ گوهای بهتری هستند. علاوه بر تفاوت های سنی، آزمایشات نشان داد دروغ گوهای منطقی تر،در نظریه ذهن و عملکرد اجرایی پیشرفته تر بودند (Evans et al., 2011)  که شاخصی از کرتکس prefrontal رسش یافته تر است.

مغز و بافت

مطالعات زیادی نشان دادند که توانایی کودک برای ساخت نظریه ها با رسش کرتکس prefrontal و با پیشرفت در فرایندهای اجرایی ارتباط دارد (Mar, 2011).

در یک مطالعه بر روی 3 تا 5 ساله ها آزمون گر عملکرد اجرایی پیشرفته کودکان ( که با رسش کرتکس prefrontal ارتباط دارد)، را با این آزمون ارزیابی کرد؛ وقتی تصویر ماه را می بینند بگویند روز و وقتی تصویر خورشید را می بینند بگویند شب. نتایج نشان داد حتی در یک سن مشابه، آن هایی که در آزمون روز- شب ناموفق بودند معمولا دروغ های غیرممکن گفتند(Evans et al., 2011).

آیا نقش مهم رسش مغز باعث می شود بافت بی اهمیت شود؟ نه (Sterck & Begeer, 2010)؛ تربیت همیشه مهم است. مثلا تحقیقات نشان دادند که رشد زبان نظریه ذهن را پرورش می دهد، بویژه وقتی صحبت های مادر و کودک شامل فکرها و آرزوها باشد (Ontai & Thompson, 2008). علاوه بر این تعامل با کودکان دیگر فرایندهای فکری کودک را پیشرفت می دهد.

یک متاآنالیز از 254 مطالعه در چین و آمریکای شمالی نشان داد که کودکان چینی در نظریه ذهن و دیگر تعیین کننده های شناخت اولیه، حدود 6 ماه جلوتر از کودکان آمریکایی بودند(Liu et al., 2008). مطالعه دیگر مقایسه عملکرد اجرایی در کودکان پیش دبستانی در کانادا، هند، پرو، ساموا و تایلند نشان داد که کانادایی های 5 ساله کمی پیشرفته تر از 5 ساله های ساموایی بودند که محیط و بافت احتمالا آن را توضیح می دهد (Callaghan et al., 2005).

(Berger, 2014, pp. 252–256)

Berger, K. S. (2014). The developing person through the life span (Ninth edition). New York, NY: Worth Publishers.

tin;mso-bidi-t�#W|�$

نظریه ذهن نظریه-نظریه کنش های اجرایی بافت